تا نزدیکی های غروب آفتاب ،مشغول شناسایی مواضع دشمن بودیم.هنگام مغرب (شهید شاهمرادی) گفت: میخواهیم نماز بخوانیم. من گفتم: میان مواضع دشمن!! هر لحظه ممکن است شناسایی شویم، حتی امکان دارد اسیر شویم!
شهید
شاهمرادی بدون اعتنا به حرف من، آرام مشغول ساختن وضو شد، به خود آمدم که
اصلا جنگ ما به خاطر نماز است،همانگونه که امام حسین (ع) نیز وسط میدان
کربلا در ظهر عاشورا نماز خواند.یک پتو کف قایق پهن کرده، به محمد علی
اقتدا کردیم و نماز را همان جا بر پا داشتیم.
سید هاشم امام جماعت مسجد «سردوزک» بعد از نماز منبر رفتند. در ضمن توصیه به لزوم حضور قلب در نماز فرمودند:
روزی پدرم میخواست نماز جماعت بخواند. منهم جزء جماعت بودم ناگاه مردی به هیئت دهاتی وارد شد. از صفوف عبور کرد تا صف اول و پشت سر پدرم قرار گرفت.
نمازگزاران از این که یک نفر دهاتی در صف اول ایستاده ناراحت شدند. او اعتنایی نکرد و در رکعت دوم در حال قنوت، نمازش را فُرادا کرد و نمازش را به تنهایی به اتمام رساند.
همان جا نشست و مشغول نان خوردن شد. چون نماز تمام شد مردم از هر طرف به او حمله و اعتراض کردند او جواب نمیداد.
پدرم فرمود: چه خبر است؟
مردم گفتند: مردی دهاتی و جاهل به مسجد آمد و در صف اول پشت سر شما اقتدا کرد. آنگاه وسط نماز قصد فُرادا کرده و پس از اتمام نماز، نشسته نان میخورد.
پدرم به آن شخص گفت چرا چنین کردی؟
در جواب گفت: سبب آن را آهسته به خودت بگویم یا در این جمع بگویم؟
پدرم گفت که در حضور همه بگو.
گفت: من وارد این مسجد شدم به امید اینکه از فیض نماز جماعت با شما بهرهمند شوم. چون اقتدا کردم، دیدم شما در وسط حمد از نماز بیرون رفتید و در این حال و فکرواقع شدید که من پیر شدهام و از آمدن مسجد عاجز شدهام، الاغی لازم دارم پس به میدان الاغ فروشها رفتید و خری را انتخاب کردید. و در رکعت دوم در خیال تدارک خوراک و تعیین جای او بودید. من عاجز شدم و دیدم بیش از این سزاوار نیست با شما باشم، لذا نماز خود را تمام کردم این را گفت و از مسجد بیرون رفت.
پدرم بر سر خود زد و ناله کرد و گفت: این مرد بزرگی است او را بیاورید: من با او کار دارم.
مردم رفتند که او را بیاورند، ناپدید گردید، و دیگر دیده نشد.[1]
[1] .راهنمای سعادت، ص152.
شهید
زین الدین به نماز اول وقت بسیار اهمیت می داد.ایشان در هر وضعیت، در هر
منطقه ای که بود به محض رسیدن وقت نماز، برای ادای فریضه نماز مهیا می شد. یادم
هست موقعی که در منطقه سردشت تردد داشتیم، در حالی که جاده ها و محورها از
لحاز امنیتی تضمینی نداشت و از جهت فعالیت گروهکهای ضد انقلاب بسیار آلوده
بود، همین که موقع نماز می شد، سریع ماشین را نگه می داشت و کنار جاده به
نماز می ایستاد.
پس از شهادتش، یکی از برادران در عالم رویا او را دید
که مشغول زیارت خانه خداست.عده ای هم دنبالش بودند.پرسیده بود:( شما اینجا
چه کاره اید؟)
گفته بود:( به خاطر آن نمازهای اول وقتی که خوانده ام، در اینجا فرماندهی اینها را به من واگذار کرده اند!)
مقدمه
بشر، میل و علاقه زیادى به شنیدن و خواندن داستان دارد و این اشتیاق ، در نهاد هر انسانى وجود دارد. البته این میل و علاقه از دوران کودکى و نوجوانى شروع مى شود. قرآن کریم نیز گاهى مطالب اخلاقى و تربیتى را در قالب داستان بیان مى کند تا براى مردم سرمشق زندگى باشد و به همین جهت ، این جانب تصمیم گرفتم به خواست خداوند متعال ، داستانهایى را پیرامون چند موضوع انتخاب کنم تا شاید ان شاءاللّه کمکى در راه نشر معارف اسلامى باشد. و اولین موضوع را «نماز» قرار دادم . (البته این تعداد داستان ، انتخابى است از میان داستانهاى بسیارى که پیرامون این موضوع وجود دارد). امید است که مفید واقع شود ان شاء الله تعالى .
همه بزرگترای خونه سر سفره صبحونه جمع شده بودن ،
سارا در حالی که دستاش روی چشاش بود و چشاش رو می مالید اومد سرسفر نشست
ولی انگاری خیلی دلخوره!
با اخم گفت مامان : مگه نگفتی بیدارم می کنی ؟ آخه چرا بدقولی کردی!چرا
برا نماز بیدارم نکردی ؟
مریم خانوم که فکر نمی کرد بیدار شدن برای سارا انیقده مهم باشه گفت:
آخه دختر گلم شما خواب بودی ، دلم نیومد بیدارت کنم.حالا زودی بیا صبحونه تو بخور .
اما سارا بازم حرف خودشو زد!
مامان ! من که به شما گفته بودم بیدارکنی. نخیر مرغ یه پا داشت و دس بردار نبود .
مادر بیچاره دیگه مونده بود چی بگه!
سارا با ناراحتی ازاتاق بیرون رفت.
یه میز گرد خونوادگی تمام عیار شروع شد . موضوع میزگرد رو گفتگوی مامان و
سارا تعیین کرده بود !
حالا واقعا مادر باید سارای 7 ساله رو برای نماز بیدار می کرد ؟!!
پدر بزرگ صحبتو شروع کرد و گفت :
خب ،حق با دخترمه. چون گفته بیدارش کنی بایدصداش می زدی.اگه نگفته بود
اشکالی نداشت.
آقای برهانی برای حرفش دلیل هم آورد . حضرت امام خمینی (ره) هم همین کارو
میکردن، اگه بچه ها خواب بودن صداشون نمی کرد اگه بیدار بودن مرتب از شون
می پرسید :نماز خوندین یا نه؟
مریم خانم با قیافه حق به جانب گفت :
اقا جون !آخه سارا هنوز کوچیکه ، حالاکوتا وقت نماز خوندنش، این بچه که
تکلیفی نداره .گناه داره بچم!
تازه بدخوابم میشه .وقتی بد خواب میشه به درسش لطمه میخوره !
خانوم جون که حرفای پدر و دختر رورصد می کرد عینکش رو جا بجا کرد و گفت :
واه! مریم جون مگه میشه؟!
بچه باید نماز بخونه، به زورم که شده باید بیدارش کر د!!
همین خود شما ها یادتون رفته صُبا با چه زحمتی بیدارتون می کردم!
مگه میشه نمازو نخوند؟!!
مریم خانم که خاطره خوشی از اون روزا وبیدار کردن خانوم جون نداشت
لبخندی زدو گفت :
آره خانوم جون حق با شماست!! اون روزا که به زور بیدارمون می کردی نماز
برامون زهر می شد.
اما می ترسیدیم بهتون چیزی بگیم !
آقای برهانی همینجورکه لقمه ی آخر صبحونه رو فرو می داد گفت:
مهم اینه که چطور بیدارش کنی مریم خانوم!
نباید کاری کنیم بچه از نماز زده بشه.
این مهم نیست که بچه بد خواب بشه ، مهم اینه که آروم وبا مهربونی
ونوازش بیدارش کنی.
درسته که اینجوری بیدار کردن بچه حوصله و وقت زیادی می خواد ولی به نتیجش می ارزه.
مگه نه اینه که بچه ها رفتارای درست رو باید از همون دوران کودکی یاد
بگیرن و بهش عادت کنن؟
عزیز من ! نگران بد خوابی سارا هم نباش، اگه این بیدار شدن صبح مشکلی
داشت وضرر و خطرساز بود که خدا نماز صبح رو واجب نمی کرد.
اینم بدون که گاهی وقتا اگه بیدارش نکنی ممکنه پیامدای ناگوار وبدی هم داشته باشه !
مثلا اگه این بیدار نکردن موجب بی اعتنایی بچه به نماز بشه خوب نیست.
مجیدآقا یعنی آقای پدر که تا حالا مهر سکوت بر لب زده بودو سخن
کارشناسان رو محک می زد بالاخره سکوت رو شکست وگفت:
حق با آقا جونه نماز رو نمیشه سبک شمرد ، از طرف دیگه نمیشه کودک را از
نماز متنفر ودل زده کرد.
باید زمینه هارو فراهم کنیم .
وقتی سارا خودش میگه: بیدارم کنین این دیگه زورو اجبار رو تحمیل نیس.
اینو خودش خواسته .
این نشون میده که دلش میخواد بیدار شه و این نشونه ی خیلی خوبه ، بهترش
اینکه به خواسته بچه احترام بزاریم بعدشم کم کم عادت می کنه و خودش بیدار
بشه.
آقای برهانی که مرتب با تکون دادن سر حرفای پسرش را تایید میکرد، گفت :
یه نکته خیلی مهم که خیلی از پدر و مادرا ازش غفلت می کنن ، توجه نکردن
به نظم در خواب شبانه بچه هاس.
اگه مریم جون هم شبا سارا رو زود بخوابونه دیگه بد خواب نمیشه و به
درسشم لطمه نمی خوره.
خانوم جون هم که همچنان بر موضع خودش پافشاری می کرد ، گفت:
حالا سارای عزیزم خودش میخواد بیدار بشه اما همه بچه ها که این طور نیستن
اونارو دیگه باید به زور بیدار کرد! بیچاره پدر و مادرشون چه حرصی
میخورند تا بچه ها نماز صبحشون را بخونند !
اقای برهانی که نمی خواست به خانومش بی حرمتی شده باشه، سعی کرد جلوی
خندش رو بگیره با آرومی گفت: خانوم جون این چه حرفیه ؟!
با زور که نمیشه کسی رو دین دارو نماز خون کرد . باید از راهش وارد شد .
وقتی پدر و مادر راهش رو نمیدونن و از طرفی دلشونم می خواد بچه به رفتار
دینی رو بیاره از راههای ذوقی خود ساخته استفاده می کنن!
در کتابی خوندم که والدین باید آروم آروم سطح آگاهی و معرفت بچه ها شون
رابالا ببرن تا بچه بدونه نماز چه فایدهای براش داره.
با زبون نرمو جذاب از نماز و واجبات دینی باهاشون حرف بزنن .
امکانات نماز را براشون فراهم کنن .
فضای خوندن نماز روزیبا و دل انگیز کنن.سجاده وعطر و تسبیح براشون بخرند
پدر و مادرا تو خونه با هم نماز بخونن، یه نماز جماعت 2 نفره تا انگیزه
تقلید و همسان سازی در بچه ها تقویت بشه.
بچه هارو همراه خودشون به مسجد و نماز جماعت بببرن ، بچه ها از بودن توی
جمع خوششون میاد ، احساس می کنن بزرگ شدن .
نماز جماعت شیوه ی درستیه که می تونه مشوق خوبی برای بچه ها باشه .
و از آن روز قرار شد سارا کوچولو همه نمازهاش را همراه خونوادش بخونه.
**پایان
جابر بن عبدالله انصارى گوید:
روزى به همراه مولاى متّقیان، امام على علیه السلام بودم، شخصى را دیدیم که مشغول نماز است، حضرت به او خطاب کرد و فرمود: آیا معنا و مفهوم نماز را مىدانى که چگونه و براى چه مىباشد؟
اظهار داشت: آیا براى نماز مفهومى غیر از عبادت هم هست؟
حضرت فرمود: آرى، به حقّ آن کسى که محمّد صلّى الله علیه و آله را به نبوّت مبعوث گردانید، نماز داراى تأویل و مفهومى است که تمام معناى عبودیّت در آن خواهد بود.
آن شخص عرض کرد: پس مرا تعلیم فرما.
امام فرمود: معنا و مفهوم اولین تکبیر آن است که خداوند، سبحان و منزّه است از این که داراى قیام و قعود باشد.
دومین تکبیر یعنى؛ خداوند موصوف به حرکت و سکون نمىباشد.
سومین تکبیر یعنى؛ نمىتوان خداوند را به جسمى تشبیه کرد.
چهارمین تکبیر یعنى؛ چیزى بر خداوند عارض نمىشود.
پنجمین تکبیر مفهومش آن است که خداوند، نه محلّ خاصى دارد و نه چیزى در او حلول مىکند.
ششمین تکبیر معنایش این است که زوال و انتقال و نیز تغییر و تحوّل براى خداوند مفهومى ندارد.
و هفتمین تکبیر یعنى؛ بدان که خداوند سبحان همچون دیگر اجسام، داراى أبعاد و جوارح نیست.
سپس در ادامه فرمایش خود فرمود:
معناى رکوع آن است که مىگویى: خداوندا! من به تو ایمان آوردهام و از آن دست بر نمىدارم، گرچه گردنم زده شود.
و چون سر از رکوع بر مىدارى و مىگوئى: «سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَهُ الحَمْدلله ربّ العالمین» یعنى؛ خداوندا! تو مرا از عدم به وجود آوردهاى و من چیزى نبوده و نیستم، پس هستى مطلق تویى.
و هنگامى که سر بر سجده فرود آورى، گویى: خداوندا! مرا از خاک آفریدهاى؛ و سر بلند کردن از سجده یعنى؛ مرا از خاک خارج گرداندهاى.
و همین که دومین بار سر بر سجده گذارى یعنى؛ خداوندا! تو مرا در درون خاک بر مىگردانى؛
و چون سر بلند کنى گویى: و مرا از درون همین خاک در روز قیامت براى بررسى اعمال خارج مىگردانى.
و مفهوم تشهّد، تجدید عهد و میثاق و اعتقاد به وحدانیّت خداوند؛ و نیز شهادت بر نبوّت حضرت رسول و ولایت اهلبیت او علیهم صلوات الله مىباشد.
و معناى سلام، ترحّم و سلامتى از طرف خداوند بر بنده نمازگزار است، که در واقع ایمنى از عذاب قیامت باشد.
منبع:
مستدرک الوسائل، ج 4، ص 105، ح 5/ بحار الانوار:، ج 84، ص 253، ح 38.