جذب کردن بچه ها به مسجد/شیخ محمد حسین نفتی (زاهد)
مرحوم آقا در منزل مردی به نام حاج آقا کلاهدوز، رو به روی حمام نقلی مستأجر بود. هر ماه رأس موعد مقرر، اجاره بها را پرداخت می کرد. هر چه آقای کلاهدوز می گفت: "آقا، من خانه را به عنوان اجاره به شما نداده ام، شما نمی خواهد اجاره بدهید." آقا توجهی نمی کرد و ماه به ماه اجاره منزل را پرداخت می کرد و می فرمود: «اگر از من اجاره نگیری از این جا می روم و اگر این مقدار کم است، از این جا بروم. چون بیشتر از این توان پرداخت ندارم.»
آقای کلاهدوز می گفت: حالا که اصرار می فرمایید، لااقل در طبقه بالا که تمیزتر است، ساکن شوید. ولی در جواب می شنید: «پول اجاره طبقه بالا را ندارم و جایی که نتوانم اجاره اش را بدهم، نمی نشینم.»
*
یکی از افرادی که آن موقع کودک بود، نقل می کند: «محل بازی ما معمولا" جلوی مسجد بود طبق معمول هم سر و صدا داشت. روزی هنگام بازی، کسی از طرف آقا آمد و گفت: آقا فرموده اند: بزرگتر بچه ها نزد من بیاید، بعد از مشورت، بچه ها مرا انتخاب کردند. رفتم خدمت ایشان. وقتی خدمت ایشان رسیدم، خیلی احترام گذاشت، بعد فرمود: داداشی نمی خواهی با من رفیق بشوی، با این کلام خیلی در دلم ذوق کردم و مجذوب ایشان شدم. فردا شب تمام بچه های محل را به مسجد بردم، یادم نمی رود صحنه خیلی جالبی اتفاق افتاد، همه صف اول ایستاده بودیم و در همان حال بازیگوشی می کردیم و همدیگر را هل می دادیم. بالاخره صبر یکی از نمازگزاران تمام شد و فریاد زد مسجد جای بازی نیست و ما خیلی ترسیدیم، آقا ابتدا آن شخص را آرام کرد. بعد از آرام شدنش برای اینکه اهمیت کار را به او بفهماند، فرمود: اگر من و شما را سر خیابان لاله زار رها کنند، مستقیم به مسجد امین الدوله می آییم، اما این بچه ها در طول مسیر ممکن است ده جا گیر کنند، دام های شیطان گسترده است، با این وضعیت باید این بچه ها را جذب مسجد کنیم.»
او را به نام شیخ محمد حسین نفتی، و بعدها زاهد می شناختند. او ابتدابه شعل نفت فروشی مشغول بود و در آن سالها نیز مردی مومن و بی رغبت به دنیا بود و گاه به گاه در درس مرحوم آقا سید علی مفسر حاضر می شد.