فجر بی قرار (نماز انتظار)
باز فجر بی قرار،چنگ می زندبه دل
ازسرشک دیدگان مانده پایدلبه گِل
نغمةاذان صبح، کرده خواب را خجل
بازهم به سینه آه، باز هم بهلبنوا
درکویر سینه ام، چشمه های ((ربنّا))ست
برلبم شکوفة ((آتِماوَعَدتَنا))ست
بندبند هستی ام،ترجمان این دعاست:
((لاتُزِعقلوبَنابعدَاِذهَدَیتَنا))
چشمة ((رَبّنا))
ازقبیله بلا، از تبار محنتم
آشنای مبتلا از دیار غربتم
زخمی جدایی ام، داغدار غیبتم
بیش از این نمیتوان صبر کردن ای خدا
برلبم شکفته است غنچة نیایشم
بغض مانده در گلوبسته راه خواهشم
دست دل کجابرم؟پای جان کجاکشم؟
درقنوت صد نیاز،میزنم تورا صدا
ذرّه ذرّه وجود، مست وآشنای تو
بینوای بیدلم، دل پراز نوای تو
بگذرم زهر چه هست، درپی رضای تو
هرکه فانی تو شد، یافت چشمة بقا
شمع وجمع و سوختن، ازغمم روایت
اشک گرم وآه سرد،ازدلم حکایتی
گوئی انداشته درد غم نهایتی
سرنوشت عشق نیست،جز ثبوت مدّعا
مستحق یک نگاه، تشنةاجابتم
پای دل نهاده در مرز استجابتم
عشق اسمانیام،شاهدنجابتم
راه دیده بازهممیرسدبهانتها
پای اشکمیکندازمسیردلعبور
میرسد به اشتیاق،تابهخلوتحضور
دیده نوش میکندجرعه ای شراب نور
مینهددوباره رویفسوی قبلةدعا
گشته ام زخود رها، با تو عهد بسته ام
بیتو دردرون خویش،دلشکسته،خسته ام
روزوشب به انتظار،دررهتن شسته ام
این دل غریب من باتو گشته آشنا
شاعر:
جوادمحدثی
منبع : وبلاگ نماز و نیاز